لیلیا عبدالمالکیلیلیا عبدالمالکی، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

پرنده کوچک خوشبختی

حبه انگور

حبه انگور مامی 10 ماه و 10 روزه شدی  باورش برام سخته اردیبهشت و خرداد که تموم شن 1 ساله میشی پارسال روزای اردیبهشت رو دونه دونه می شماردم و هر روز صبح که از خواب پا می شدم بابایی ازم می پرسید چند روز دیگه مونده.... بعضی وقتا می گفتم هر وقت گیلاسا برسن دخمل ما هم میاد حالا امسال با اومدن گیلاسا دردونه م 1 ساله میشی ... اما هنوزم بی دندونی چند روزه بی قراری و با گریه از خواب پا میشی فکر کنم مرواریدات تو راهن انار دونه دونه دختری دارم دردونه قشنگه مهربونه انار دونه دونه 3 4 روزه دخترم گرفتاره دندونه   اما بی دندون ریزه  حالا دیگه زبون ت  رو میدونی کجاست و هر وقت می گم زبونت کو زودی می دیش بیرون و ما هم بهت کل...
9 ارديبهشت 1392

عکاسی در اتلیه

امروز داشتم عکس های اتلیه ت رو دوباره نگاه می کردم . چقدر زود گذشت . شما فقط 23 روزت بود و ما با تمام مشغله نگهداری از شما با بابایی تصمیم گرفتیم که ببریمت اتلیه و چند تا عکس خوشگل ازتون بگیریم. تو هم خواب خواب بودی و با هر فلش دوربین یه تکون کوچولو می خوردی . و تموم پتوهاشونو کثیف کردی .  حالا 6 ماه و 12 روزته و هفته دیگه نوبت اتلیه برات گرفتم تا دوباره مدلینگ بشی خانم شیکه . اینم یکی از عکس های اتلیت..........    
3 ارديبهشت 1392

اولین زمستون و شب یلدا

  بالاخره روزهای رنگی ه پاییزی گذشتنو رسیدن به شب اخر پاییز. شب یلدا. ما امشبو رفتیم خونه عمو مجیدت که بهشون تبریک بگیم واسه نی نی کوچولوشون روشا خانوم. شما هم یه لباس صورتی با کلاهش ست کرده بودی و کلی خوش تیپ کرده بودی . یه جوری نی نی رو نگاه می کردی انگار خودت خیلی بزرگی مثلا. قربونت برم نخودچی مامان. واما اولین زمستون................. هوا خیلی سرده و هنوز برفای تو کوچه اب نشدن ، هوا هم خیلی تمیز شده. خدا رو شکر...........   شما هم همزمان با روز اول زمستون اولین بار سوپتو خوردی اما روز دوم لبای گلی تو غنچه می کردی و نمی خوردی ولی از اونجاییکه من خیلی مامانیه ناقلا بودم یه ذره موز تو غذات له کردم ، خدا خدا کردم که بخ...
3 ارديبهشت 1392
1